با شکل گیری دوره رنسانس در قرن شانزدهم تصویری از هنر کلاسیک و بدون نقص تعریف شد که تا قرن ها مورد استناد و تاکید مجامع هنری بود. پس از اوج گیری انقلاب صنعتی، شاکله هنر کلاسیک و پرطمطراق دچار تغییر شد. جنبش های هنری یکی پس از دیگری به نقد وضع موجود پرداختند. در این میان پدیده هنر کلیشه ای، عام پسند و تکثیر مکانیکی با وجود آنکه در نهاد تفاوت هایی داشت، اما رویکرد مشابهی را دنبال می کرد. اصطلاح کیج به طور معمول به آثار باسمه ای، ساختگی، غیرواقعی، کلیشه ای و هیجانات قلبی اشاره دارد. در پایان دهه شصت میلادی رویکردهای کلی به پدیده کیج، در سه ساختار خود را نشان داد: 1-آثار کیج بتنی بر اشارتگری بود؛ بدین صورت که آثار کیج نوعی جایگزین محسوب می شوند. اشارتگری آثار تاریخی و کهن و ارزشمند هنری از مواردی است که در ساخت نخست تبلور می یابند. 2-پدیده های کیج از درون تهی از هر گونه ارزش معنوی هستند. استفاده از تحریف اندیشه ی واقعیت شناس، بازنمایی شکلی کلی از اشارتگری پدیده های کیج محسوب می گردد. 3-آثار کیج بر جستجو و گزینش استوار است. بدین معنا که تولید این آثار از طریق بازیافت ارزش های هنری پیشین اتفاق می افتد و بداشت در فرهنگ های گوناگون در بستر فرهنگ عامه و کلیشه ای رایج است.