ارسطو در تحلیل «فیلیا» در نیکوماخس، دیگرخواهی را به «روابط محبتآمیز فرد با خودش» مبتنی ساخته است و از شکوه خودخواهی در نیل به اودایمونیا سخن میگوید. مؤیدات دیگری نیز بر خوددوستی و شواهدی دال بر دگردوستی در نیکوماخس قابل رصد است. براین اساس کتاب هشتم و نهم، از حیث مسأله خوددوستی یا نوعدوستی [؟] و فراتر از آن خودگروی یا دیگرگروی [؟] مورد توجه مفسران قرار گرفته است. خوددوستی در کلام ارسطویی صراحت آشکاری دارد؛ تنها اینکه انتساب خودگروی اخلاقی بر ارسطو به عنوان نظریهای غایتانگارانه رد شده است. آنچه که در نظریه ارسطویی، اهمیت دارد مؤیدات دیگردوستی است که (1) از رابطه نوعدوستی با خوددوستی پرسش کنیم، سپس (2) درباب نوعدوستانه بودن دیدگاه وی داوری کنیم. دیگردوستی ارسطویی غایت فعل اخلاقی نیست، بلکه صفت رفتار است و میتواند جزء رفتارهای نوعدوستانه طبقهبندی شود. عنصر نوع دوستی با عبارت «خواستن خیر دیگری به خاطر دیگری» بیان میشود. دوستی امری ذومراتب است که تصویرسازی از کاملترین وجه آن که دوستی بر اساس فضیلت است، نمایانگر جهان ایدهآل محبتمحور است و دوستیهای منفعتنگر و لذتنگر، بالعرض دوستی نامیده شدهاند. میتوان الگوی نظریه فیلیا را چنین ترسیم کرد که شامل بر محبت به فضیلت است که فرد ابتدا در خود مییابد و دوستی، تسری این رابطه به دیگری است. اصطلاح خوددیگر، نمایانگر نیروی انگیزشی در برقراری دوستی است که به سبب اشتراک در جزء عقلانی، اهداف و پیامدهای نوعدوستانه را نتیجه میدهد؛ یعنی توجه به دیگری به خاطر دیگری که البته این توجه، برآمده و برآورنده فضایل در رابطهای متقابل است.