از دیدگاه کارل گوستاو یونگ( 1875 است و این تجربیات به وسیله کهن الگوها آشکار می شوند. نقاب/ پرسونا، سایه، آنیما، آنیموس و خود/ ماندالا، مهمترین کهن الگوها هستند و آثار ادبی از جمله تجلیگاههای آنها محسوب می گردند. یونگ معتقد است که کهن الگوها در شکل گیری و تکامل شخصیت افراد بسیار مؤثرند. بر اساس این نظریه، تقابل و تضاد ابعاد شخصیتی تیپها و قشرهای اجتماعی در غزلیات حافظ با کهن الگوی نقاب و سایه یونگ سازگاری دارد و واژههای خراباتی و پارسایانه، وظیفه توصیف تقابل نقاب و سایه را بر عهده دارند. مهمترین نقابهای خواجه شمس الدین محمد عبارتند از: 1. حافظ 2. زاهد 3. ملامتی. خواجه در نقابهای حافظ و زاهد، خود را کمتر از آنچه و آنکه هست، ظاهر می سازد و در نقاب ملامتی، آنچنان که نیست یا کمتر از آنچه که هست رخ می نماید. او به انکار، خود را با نقاب و نقش اجتماعی اش یکی » منِ » سرکوب و واپس رانی سایه نپرداخته و نکرده است، بلکه به دلیل خودآگاهی از نقش بودن نقابها، هم از مرز ماهیت نقاب عدول نکرده و هم به برآوردن نیازها و خواستهای سایه اش مشغول گشته است و « سایه » و « نقاب » ،« من » کوشیده تا با نیل به اعتدال، طریق کمال را بپیماید. او در این راه پدیدار ساخته است.