سوال اصلی این مقاله آن است که چگونه مبانی مدرن و غربی مشروطه خواهی مورد قبول بخشی از شریعتمداران قرار گرفت و علل و دلایل تقابل آنان و شریعتمداران مشروعه خواه چه بود. اصلی ترین فرضیه این پژوهش آن است که تکیه هر دو دسته بر متن و روایاتی مشابه بود. مَشروعه خواهان همچنان به مبانی و تفاسیری تکیه داشتند که وجود شاه هر چند فاسد و مستبد را برای حفظ امنیت جامعه ضروری می دید. در مقابل مشروطه خواهان با خوانشی متفاوت نه تنها خواهان تحدید اختیارات ساختار استبداد و ارتجاع می شوند، بلکه خواستار تغییراتی ژرف در جامعه میگردند بررسی متون تاریخی دو طیف شریعتمداران نشان می دهد که چگونه مشروطه خواهان با تمسک به این باور و اعتقادات مذهبی، نه تنها از وجود شاهان فاسد و بی کفایت حمایت می کنند، بلکه با ورود علوم جدید، نظام پارلمانی و...مخالفت می ورزند، در مقابل شریعتمداران مشروطه خواه با خوانشی دیگر از مفاهیم مذهبی نه تنها گریبان ساختار استبدادی را می گیرند، بلکه خواستار ورود و گسترش علوم جدید، برقراری مجلس مشروطه و حتی بسط و گسترش مفاهیمی چون آزادی و تساوی حقوق می گردند.