این تصور دورکیم که درجه انسجام اجتماعی با میزان خودکشی رابطه معکوس دارد، نقطه شروعی برای نظریه خودکشی گیبس و مارتین است؛ بنابراین، نظریه انسجام منزلتی گیبس و مارتین مبتنی بر نظریه خودکشی دورکیم است. از دیدگاه این نظریه، که بر حسب پنج اصل موضوعه بیان گردیده است، میزان خودکشی تابعی است از درجه انسجام منزلتی یک جمعیت. نظریه گیبس و مارتین بهطور گستردهای مورد آزمون تجربی واقع شده است و اغلب این تحقیقات که عمدتًا از دادههای در سطح کلان و دادههای طولی استفاده نمودهاند، اصول موضوعه این نظریه را تأیید نمودهاند. از اینرو، با توجه به اینکه این نظریه به زبان فارسی معرفی نشده است، در این مقاله سعی گردیده ضمن معرفی استخوانبندی اصلی این نظریه، بر روی یکی از جنبههای آن، یعنی میزان مشارکت زنان در نیروی کار، به عنوان شاخصی از تضاد نقش برای تبیین خودکشی زنان تأکید شود. گیبس معتقد است که این نظریه به لحاظ قابلیت آزمون، دامنه و دقت پیشبینی بر نظریههای جایگزینی چون نظریه دورکیم و هنری و شورت تفوق دارد.