از ابتدای قرن 19 میلادی، تاریخ معاصر ایران عرصه کشاکش مداوم سنّت و مدرنیته بوده است. در این برهه از تاریخ کشور سنّت در سه نهاد بازار، روحانیت و پادشاهی مطلقه، تمرکز یافته بود. در چهارچوب تقابل سنّت و مدرنیته، روشن فکری به عنوان نهادی برآمده از مدرنیته به رویارویی سه نهاد برآمده از سنّت برخاست. اما در این میان تعامل و تقابل روشن فکری و روحانیت سرانجامی دیگر یافت و به تولد روشنفکری دینی انجامید و بر سرنوشت دو نهاد دیگر یعنی بازار و سلطنت تأثیرات شگرفی بر جای نهاد. رابطه توأم با تعامل و تقابل بین روشن فکران و روحانیون تا حدود زیادی در اندیشههای دکتر علی شریعتی به عنوان یکی از پیشگامان روشنفکری دینی در ایران معاصر انعکاس یافته است. ازاین روی، در مقاله حاضر برآنیم تا با به کارگیری نظریه پروتستانتیسم اسلامی و روش توصیفی - تحلیلی، ابعاد مختلف رویکرد علی شریعتی به نهاد روحانیت را بررسی کنیم و از این طریق راهی برای بازاندیشی روابط نهاد روشن فکری و نهاد روحانیت در ایران معاصر بگشاییم. یافته های مقاله نشان می دهد رویکرد محوری علی شریعتی اصلاح گری دینی بوده و در این چهارچوب تقابلش با نهاد سنّتی روحانیت راهبردی و تعاملش با آن تاکتیکی بوده است