عشق از معدود مباحث مشترکِ موثر در فلسفه، هنر، عرفان میباشد. می توان باور داشت بزرگترین فیلسوف یونان که به جد و وسیع در مورد عشق سخن گفت افلاطون است. نگاه او نه تنها بر فلسفه جهان غرب، بلکه بر فلسفه اسلامی نیز تأثیر مستقیم نهاد. در فلسفه اسلامی نیز عشق، در آثار سهروردی نقش محوری دارد. آن ها نقش معرفتشناسانه نیز به عشق دادهاند. اهمیت دیگر این موضوع از این وجه است که عشق در دین و اندیشه غرب و شرق توسط هر دو فیلسوف بسیار وارد گشته و ایفای نقش نموده است. هر دو فیلسوف شهر مطلوبی ارائه نمودهاند که بدون درک مفاهیمی نظیر عشق، قابل تصور و درک درست نیستند. از سویی دیگر، بخش قابل توجهی از عشقورزیهای کنونی مسیری انحرافی سپری نموده و موجب فاصله زیاد شهرهای کنونی و شهر مطلوب در منزلت انسان شده که ارائه الگویی صحیح را میطلبد. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی بر آن است تا روشن نماید افلاطون و سهروردی در مبحث عشق به چه میاندیشیدند، چگونه میاندیشیدند، چه نتیجه میگیرند و عشقورزی در شهر مطلوب آنان چگونه است و چه اشتراکات و تفاوتهایی دارد؟