امروزه انسان ها در جوامع اسلامی با چالش آموزش مفاهیم دینی به مخاطب کودک و نوجوان مواجه شده و برای حل این مسئله تلاش های بسیاری نموده اند. با وجود سطح بالای آموزش پذیری در این سنین، چاره کار را باید در نحوه و اصول آموزش فعلی جست و جو و ریشه یابی کرد. از طرفی شیوه های تکراری و دشوار به کار گرفته شده در آموزش های منفعل، اسباب عدم تمایل مخاطب به مفاهیم دینی را فراهم می آورد و از این جهت اهمیت و فوریت پرداختن به این مهم غیر قابل انکار است.با این وجود در این میان تنها آموزشی موفق و موثر خواهد بود که شامل اصول و روش های صحیح انتقال مفهوم باشد و مطابق توان ادراکی مخاطب ارائه شود. در واقع آموزش مفاهیم دینی به کودک و نوجوان این طور می طلبد که همواره مفاهیم با شیوه های مختلف از چارچوب معینی در ارائه پیروی کرده و در نتیجه مخاطب را با خود همراه سازند. این چارچوب همان اصول چهارگانه ای است که به مفاهیم امکان عملی شدن می دهد و در قالب شیوه های مختلفی مانند بازی، شعر، داستان، تمثیل و ... اجرا می شود. به همین سبب پژوهش حاضر درصدد آن است که به روش توصیفی تحلیلی الگوی کامل و دقیقی از یک آموزش موفق در انتقال مفاهیم دینی را به کودک و نوجوان ارائه نماید.