از اواخر دهه ی شصت میلادی و تحت تاثیر تفکرات، دیدگاهها و جریانات فمینیستی، توجه به تفاوت های زنان و مردان مورد توجه بسیاری از علوم قرار گرفت. تغییرات اجتماعی بعد از سالهای 1950 در آمریکا و اروپا زمینه ساز اوج گیری جنبش های فمینیستی شد. فعالان این عرصه در پی کشف دیدگاه تازه ای بودند و سعی داشتند از منظر متفاوتی به مسائل نگاه بیاندازند. مفهوم جنسیت به یکی از مفاهیم رایج پژوهشگران در حیطە های مختلف علوم انسانی بدل شد. زبان شناسی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. محققان زیادی در حوزه جامعه شناسی زبان به بررسی ارتباط میان زبان و جنسیت پرداختند. دراین میان، رابین لیکاف (1975)، زبان شناس آمریکایی، برای نخستین بار با ارائه الگوی گفتار زنانه در گفتمان، دیدگاه نوینی در خصوص تمایز زبان زنان و مردان مطرح ساخت. به زعم وی، کاربرد زنان از زبان متاثر از جایگاه اجتماعی آنان در جامعه می باشد. در واقع، نابرابری اجتماعی بین جایگاه زنان و مردان سبب خلق تفاوت هایی در بکارگیری زبان توسط زنان و مردان میشود. مقاله حاضر بر آنست تا با روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به نظریه رابین لیکاف به بررسی مجموعه داستان طعم گس خرمالو نوشته ی زویا پیرزاد، داستان نویس معاصر فارسی، بپردازد تا میزان انطباق زبان شخصیت های زن با مؤلفه های لیکاف بررسی نماید. داده های پژوهش مشخص می نماید که زویا پیرزاد با استفاده از واژگان زنانه، تشدیدکننده ها، تردیدنماها، رنگواژه ها و واژگان احساسی در حوزه ی واژگانی، و کاربرد جملات نیمه تمام، جملات پرسشی بیشتر به شکل حدیث نفس و جملات تعجبی در حوزه نحوی، توانسته سبک نوشتار زنانه ی خود را حفظ کند و در ایجاد زبانی متناسب با جنسیت شخصیتها تا حد زیادی موفق عمل نماید.