اسطوره یکی از منابع غنی در فرهنگ بشری است و استفاده از اسطوره های باستان برای داستان پردازی از دیرباز مرسوم بوده است. در قرن بیستم مضامین اساطیری دیگر بار دستمایه آفرینش ادبی و هنری قرار گرفت و این خوانش مجدد در عصر نوگرایی و تجدد تامل برانگیز به نظر می رسد. رویکرد قرن بیستم به این مقوله، تنها به منظور خلق تجربه های جدید ادبی با استفاده از اسطوره و یا بازنمایی جنبه های زیبایی شناختی آن نیست. بنابراین، بازگشت به اسطوره را نباید نتیجه راحت طلبی پنداشت بلکه می بایست به جستجوی معنا و ضرورتش برخاست. در حقیقت، موقعیت اجتماعی و تاریخی قرن، به خصوص دوران پس از جنگ جهانی دوم، نیازمند شیوه ای نو برای ترسیم وضعیت انسان در دنیا بوده است. اسطوره هرگز آشکارا به بیان موضوع نمی پردازد و در در مورد آن حکم قطعی صادر نمی کند به همین دلیل اسطوره مدرن نیز اگر چه به تحلیل و بررسی موقعیت هایی می پردازد اما هدف آنها ارائه جواب قطعی نیست بلکه زمینه مناسب را برای تفکر و تامل در باب موضوعات گوناگون ایجاد می کند. بنابراین، نمایش نامه نویسان بسیار متفاوتی همانند ژیرودو ، سارتر ، کوکتو ، ژید ، انویی و برشت ، به واسطه احیای اسطوره های باستانی برای ابراز نگرانی های خود، در یک سمت و سو قرار گرفتند. در اﻳﻦ جستار ﺑﻪ معرفی و پس از آن به ﺑﺮرﺳﻲ دلایل بازآفرینی اسطوره ادیپ در نمایش نامه ادیپ ژید و ماشین جهنمیکوکتو می پردازیم و نشان خواهیم داد که نگاهی نو به این اسطوره نه تصادفی و از سر تفنن بلکه برای ارائه بینشی جدید متناسب با زمانه خود بوده است.