پس از انقلاب صنعتی، تغییرات بسیاری در نظام مسکن به وجود آمده است. محلههای مسکونی تا حد زیادی منسوخ شده و جای خود را با مجموعههای مسکونی عوض کردند. آنچه که در به وجود آمدن مجموعههای مسکونی و همچنین در فرآیند طراحی آنها در نظر گرفته میشود غالبا مسائل کلانی مانند شرایط اقتصادی، ارزش اراضی و ... هستند. بدین ترتیب اینگونه نیروهای خارجی بر سیاستهای کلان مسکن و در نهایت بر کیفیت زندگی انسان تاثیر میگذارند. از آن جا که خانه یکی از مهمترین و اصلیترین مکانهای حضور انسان است، بیشترین وظیفه را نیز در تامین نیازهای حداقلی فردی و اجتماعی انسان برعهده دارد. پژوهش حاضر قصد دارد که بر اساس نظریه یانگل، به بررسی تفاوتهای موجود در میزان و شیوه تعاملات اجتماعی در دو گونه مجموعه مسکونی، یعنی آپارتمان میانمرتبه و شهرک ویلایی بپردازد. نتایج حاصل از این پژوهش میتواند طراحان و برنامهریزان را در جهت رفع نقایص موجود و کاربران را در جهت انتخاب مسکن متناسب با نیازهای اجتماعی خود سوق دهد. برای انجام پژوهش، اطلاعات موردنیاز از دو طریق کتابخانهای و میدانی جمعآوری شده است. بدین منظور مصاحبهای با 14 نفر از ساکنین دو مجموعه صورت گرفت و با روش تحلیل محتوا، تحلیل شده است. نتایج حاکی از آن است که اساسیترین تفاوت موجود در دو گونه مجموعه مسکونی مذکور، ناشی از فعالیت-های ضروری است و نرخ وقوع آن در آپارتمانهای میانمرتبه بیشتر از شهرکهای ویلایی است. این در حالی است که مجموعههای ویلایی با در اختیار داشتن فضای میانی فراختر و محدودیتهای کمتر در طراحی آن، میتوانند قابلیت محیطی مناسبی جهت افزایش تعاملات اجتماعی ایجاد کنند.