بهرهگیری از مطالعات باستان مردمشناسی در تحلیل الگوی استقرار، یکی از کاربردهای این رویکرد در باستان شناسی است. مطالعه جوامع زنده و استخراج الگوهای اجتماعی و اقتصادی آنها، تفسیر یافتههای باستان شناختی را به واقعیت نزدیکتر میکند. پژوهش میدانی درباره تیره وکیلآبادی طایفه ده میشی در منطقه چکاب بافت در جنوب غربی استان کرمان در همین راستا انجام شده است. وکیلآبادیها تا قبل از اجرای طرح اسکان عشایر، به صورت کوچنشینی و گلهداری زندگی میکردند. چگونگی رابطه استقرارگزینی این طایفه با منابع آب منطقه، چرایی فاصله نسبتاً زیاد استقرارها از منابع آب، چگونگی و چرایی استفاده از نتایج مطالعات مردمشناسی و باستان مردمشناسی حاضر در مطالعات الگوی استقرار، و تحلیل درباره رابطه و وابستگی مؤلفههای فرهنگی و طبیعی در بافتهای باستانشناختی، در شمار مهمترین مسائل این مقاله هستند. نگارندگان از طریق مصاحبه با افراد مسن تیره وکیلآبادی، بررسیهای محیطی و تحلیل باستانشناختی به این نتیجه رسیدهاند که استقرارگزینی این طایفه در قشلاق نه بر اساس نزدیکی به منابع آب، بلکه بر اساس مدیریت مسافت و زمان انجام شده است تا از این طریق بتوانند دامها را از چرای مفید و آب لازم برخوردار کنند و در عین حال کمترین مسافت را طی و کمترین زمان را صرف نمایند. یافته های این پژوهش نشان داد که هنوز اقوامی در برخی از مناطق فلات ایران وجود دارند که جنبههایی از فرهنگ آنها را میتوان با روش باستان مردمشناسی مطالعه کرد و همگونها و الگوهای مشابهی را برای تحلیل و تفسیر دادههای باستانشناختی در دسترس پژوهشگران و علاقمندان قرار داد.