زیست فناوری با پیشرفتهای ناباورانۀ خود رؤیای دستیابی به یک اَبَرانسان را که در داستانها و فیلمهای تخیلی ترسیم شده است از راه درهم آمیزی اندامگان زیستی انسان با ایمپلنت ها و پروتزهای گونه گون با شتاب فزاینده ای به واقعیت نزدیک می کند. هیبریداسیون انسان و ماشین که باعنوان سایبورگ شناخته میشود، دشواریهای فراخ دامنه ای را برای علوم انسانی به ارمغان آورده است. خودنمایی گفتمانهای رویارو همچون پسا انسان گرایی که نویددهندۀ گذار از مفهوم انسان و پانهادگی به پساانسانیت هستند از پیامدهای چنین واقعیتی است. در این میان، داستان حقوق بشر که تا اندازۀ فراوانی داستانِ انسان گرایی و قدردیدگی منزلت گونۀ مسلط کنونی در جهان یعنی انسان دارای خودآگاهی است، بازیگران نوین و درنتیجه پُرسمانهای تازه ای را فراروی خود می بیند؛ آیا سایبورگ به مثابۀ پدیده ای نیمهانسان- نیمهماشین میتواند زیر چتر حقوق بشر با مفهوم و گسترۀ کنونی خود قرار گیرد؟ آیا سرشت پیچیده و تااندازه ای ناشناختۀ سایبورگ بایستۀ دست کشیدن از مفهوم انسان و سرانجام فروپاشی حقوق بشر است؟ نوشتار پیشِ رو میکوشد با برگرفتن روشی توصیفیتحلیلی افقهایی برای دست یافتن به پاسخ پرسشهایی ازایندست بگشاید. دستامدۀ تحلیلی نگاشتۀ حاضر بایستگی بازنگری در مفهوم انسان و مفصل بندی دوبارۀ معنا و گسترۀ حقوق بشر و همچنین تبیین پدیدۀ سایبورگ همچون گامی برجسته در تطور گونۀ انسان و نه گُسست از آن است.