در ایران در مورد وضعیت مردم نگاری دیدگاه های گوناگونی وجود دارد در این میان عده ای بر این باورند که از زمان آغاز مطالعات مردم نگاری در ایران می توان به چندین سنت مردم نگاری اشاره کنیم. در این میان افرادی مانند دکتر بلوکباشی از سه سنت مردم نگاری در ایران یاد می کنند. مردم نگاری قدیم ایران که پایه گذار آن مردم شناسان ایرانی هستند، مردم نگاری کلاسیک که پایه گذاران آن مردم شناسان غربی و مردم شناسان ایرانی فارغ التحصیل دانشگاه های غربی می باشند و مردم نگاری مدرن. یا آقای دکتر جبار رحمانی از دو نوع سنت مردم نگاری بزرگ یا غالب و سنت/ سنت های مردم نگاری کوچک اسم می برند. که هر کدام از آنها از ویژگی های خاصی برخوردار هستند. رحمانی می نویسد در سنت بزرگ، میدان تحقیق برای مشارکت محققان در سطح جهان ایرانی بوده است و کنشگران مردم نگاری بیشتر از انسان شناسان اروپایی یا برخی پژوهشگران ایرانی دانش آموخته مکاتب غربی بوده اند، در صورتی که در سنت کوچک یا سنت های کوچک، همه ایرانی و از دانش آموختگان دانشگاه های ایران یا کشورهای اروپایی، آسیایی و وابسته به نهادهای پژوهشی دانشگاهی و غیر دانشگاهی در ایران بوده و هستند. همچنین میدان و موضوع تحقیق این گروه از مردم نگارن قلمروی فراتر از ایران فرهنگی، و دربرگیرنده سرزمین های دیگری مانند مالزی و هند و مهاجران ایرانی به سرزمین های غرب می باشد. اما در طیفی مقابل عده ای دیگر از مردم شناسان در ایران بر این باورند که سنت مردم نگاری به معنای واقعی کلمه و بصورت حرفه ای شکل نگرفته و بر این باورند که از فقدان سنت مردم نگاری حرفه ای رنج می بریم. در این میان مردم شناسانی مانند دکتر ایزدی جیران قرار دارند. او بر این باور است که سنت مردم نگاری حرفه ای با دو معیار انجام کار میدانی طولانی مدت و نوشتن متن مردم نگارانه در ایران وجود ندارد. چرا؟ به دو دلیل عمده: یک: آموزش مردم نگاری در مراکز دانشگاهی و علمی دچار بحران است، آموزش دهنده خود باید در کار میدانی و نوشتن تجربه داشته باشد تا بتواند دانشجو پرورش دهد. استادهای بدون سایت میدانی و بدون متن مردم نگارانه، دانشجوها را به سمت پژوهش های غیرمیدانی منحرف خواهند کرد. دوم در نتیجه، هیچ اجتماعی علمی توانمندی وجود ندارد که مرجعی باشد برای ارزیابی آثار و پژوهش های مردم نگارانه و اینکه هیچ مجله حرفه ای مخصوص پژوهش های مردم نگارانه وجود ندارد. بنابراین از دیدگاه ایشان مشکل اساسی رشته مردم شناسی در ایران معاصر این است که نیروی انسانی قوی ندارد، مردم نگارهای حرفه ای. میدانی کار-نویسنده بودن به شیوه ای مردم نگارانه در ایران، تن و روحی بیگانه است با جو حاکم بر دانشگاه ها و پژوهشگاه ها. من به شخصه بر این باروم که مردم نگاری در ایران دارای چالش های متعددی است و با نظر مردم شناسان طیفی دوم که از فقدان سنت مردم نگاری حرفه ای در ایران سخن به میان می آورند همسو هستم اما دلایل آنها را کافی نمی دانم و می خواهم به این موضوع اشاره کنم که از ابتدای شکل گیری سنت مردم نگاری در ایران، مردم شناسانی را داریم که درگیر کارهای میدانی بوده و مطالعات متعددی در میان جوامع ایلی و روستایی انجام داده اند که از جمله این ها می توان به افرادی مانند سکندر امان اللهی بهاروند، جواد صفی نژاد، نادر افشار نادری، اصغر کریمی، هوشنگ پورکریم و .... اشاره کرد. حتی در بازه زمانی 1346 تا1357 شورای عالی مردم شناسی ایران، که در زمان مدیریت دکتر محمود خلیقی در مرکز مردم شناسی تشکیل شده بود، تفاهم نامه همکاری مرکز مردم شناسی با مردم شناسان و مردم نگارانی که برای انجام پژوهش های میدانی، از دانشگاه ها و نهادهای پژوهشی سرزمین های دیگر(اروپا، آمریکا و ژاپن) به ایران می آمدند تصویب شد. این تفاهم نامه در قالب همراه کردن یک پژوهشگر از مرکز مردم شناسی با هر یک از افراد یا گروه مردم نگاران خارجی به زمین تحقیق بنابر طرح همکاری با پژوهشگران خارجی، نگاهی آینده نگر و خردورزانه به امر تحقیق و اهمیت مردم نگاری میدانی در آموزش پژوهشگران ایرانی با شیوه کار انسان شناسان خارجی در میدان عمل بود. مثلا عسگری خانقاه و اصغر کریمی همراه کریستین برومبرژه و ژان پیردیگار(دو مردم شناس فرانسوی) برای تحقیقات میدانی به سرزمین گیلان و بختیاری، بیژن کلکی با راینولد هاینس لفلر و اریکا فریدل(زوج انسان شناس آمریکایی اتریشی تبار) برای مردم نگای عشایر بویراحمدی به سی سخت در استان کهگیلویه و بویر احمد، و کاظم سادات اشکوری همراه لورنس پل الول-ساتن(ایران پژوهش و فولکوریست اسکاتلندی) برای بررسی و گردآوری قصه های شفاهی رایج در میان مردم اشکوربالا به گیلان و مردم حاشیه کویر به دهستان برزرود در منطقه نطنز اعزام شدند. به نظر می رسد که این حرکت یعنی فرستادن پژوهشگر ایرانی به همراه مردم شناس خارجی به میدان تحقیق، بهترین شیوه آموزش عملی مردم نگاری، به پژوهشگران مرکز مردم شناسی بود. با این وجود این دوره های آموزشی و فراگیری کار میدانی منجر به پایه گذاری نوعی مردم نگاری توصیفی و اجرای پژوهش های مردم نگارانه نجات یا اضطراری در ایران شد. به این دلیل که پژوهشگران ایرانی که مردم شناسان خارجی را در میدان تحقیق همراهی می کردند صرفا در مرحله حضور در میدان و جمع آوری داده ها مردم شناسان خارجی را همراهی می کردند به همین دلیل فهم آنها از مردم نگاری محدود به نحوه جمع آوری داده ها و ایجاد و توسعه سنت مردم نگاری توصیفی و اضطراری در ایران می شود. در ادامه کارهای مردم نگاری و مطالعات مردم نگاری که در این ایران چه در قالب طرح های دانشگاهی مانند پایان نامه ها و یا طرح های تحقیقاتی توسط موسسات و نهادها منتشر می شود به صورت توصیفی بوده و محققان درصدد جمع آوری اطلاعات در همه حوزه های زندگی انسان روستایی و عشایری از جمله خانواده و خوشاوندی، مسکن، اقتصاد، کشاورزی، آیین ها و باورها بر می آمدند و به همین دلیل اعتقاد دارم که این آموزش ناکافی و کسب تجربه و یادگیری ناقص منجر به جای گذاشتن میراثی تحت عنوان مردم نگاری توصیفی و اضطراری در ایران شده و تا اواخر دهه 80 رویکرد غالب در حوزه مردم شناسی ایران می باشد. این سبک از مردم نگاری در فضای آموزش عالی ایران نهادینه شد و دانشجویان بر اساس این رویکرد آموزش های دیده اند. در دوره های بعدی مردم نگاری در ایران با چالش های متعددی مواجه بوده به طوری که از سنت مردم نگاری توصیفی به سمت و سوی سبک خاصی از مردم نگاری سوق پیدا کرده ایم که من عنوان آن را مردم نگاری بی زحمت ، مردم نگاری مصاحبه محور و یا مردم نگاری نیم بند گذاشتم. به این معنا که محققان معمولا زمان کافی را در میدان تحقیق سپری نمیکنند و از مشاهده مشارکتی به اندازهی کافی بهره نمیبرند. در عوض، بخش عمدهای از دادهها از طریق مصاحبه جمعآوری میشود و پژوهشگران معمولا با بازدیدهای کوتاهمدت از میدان تحقیق، دادههای خود را گردآوری میکنند. با این حال، در گزارشهای پژوهشی و بخش روش تحقیق، این مطالعات به عنوان تحقیقات مردمنگاری معرفی میشوند و از مشاهده و مصاحبه به عنوان تکنیکهای اصلی گردآوری دادهها یاد می کنند. مهمترین ویژکی های این نوع مردم نگاری به شرح زیر می باشد: - مقاله محور بودن نه کتاب محور بودن - مصاحبه محور بودن نه مشاهده محور بودن - توصیفی بودن نه موضوع مند بودن - جزیره ای بودن نه صحنه گرا بودن - مردم نگاری بی زحمت و آسان پسند نه مردم نگاری طولانی مدت - بازدید محور بودن نه زندگی محور بودن - تک افتادگی نه جمع بودگی در اجتماع علمی - تکرویی کردن و راه رفته را دوباره رفتن و نه بازخوانی انتقادی و بازاندیشی کردن در مجموع، محدودیتهای مالی، زمانی، آموزشی و نبود موسسات خصوصی عوامل اصلیای هستند که مانع از اجرای اصول واقعی مردمنگاری در ایران میشوند. بدون رفع این محدودیتها، مطالعات مردمنگاری در ایران عمدتاً در سطحی ظاهری باقی میمانند و قادر به ارائهی تصویری عمیق و جامع از جوامع مورد مطالعه نخواهند بود. نبود مؤسسات خصوصی در ایران، عامل مهمی در ناکارآمدی و عدم تحقق اصول مردمنگاری واقعی است. این کمبودها باعث میشود که پژوهشهای مردمنگاری نتوانند به طور مستقل و بدون محدودیت اجرا شوند و برای بهبود وضعیت مطالعات مردمنگاری در ایران، ایجاد و توسعه مؤسسات خصوصی که قادر به تأمین مالی و حمایت از پژوهشهای مردمنگارانه باشند، ضرورت دارد.