از نیمه دوم قرن نوزدهم اقتصاد تمامی جوامع در راستای تقسیم کار بازار جهانی نظام سرمایه داری به دو ساخت تولید اقتصادی تقسیم شد. دسته اول جوامع مرکزی بودند که ساخت تولید آنها سرمایه دارنه بود. این جوامع کالا های ساخته شده مصرفی و کالاهای سرمایه ای تولید می کردند. دسته دوم جوامع پیرامونی یا توسعه نیافته با ساخت تولید اقتصادی پیشاسرمایه دارانه بودند. این جوامع تولیدکننده و صادر کننده مواد اولیه بودند. بر این اساس در چهارچوب تقسیم کار بازار جهانی بازار جهانی نظام سرمایه داری، میان جوامع مرکزی و پیرامونی رابطه اقتصادی برقرار شد. این رابطه اگرچه رابطه ای متقابل بود اما برابر نبود. این نابرابری ناشی از تحمیل شرایط وابستگی از یک سوی این رابطه (جوامع مرکزی) به سوی دیگر رابطه (جوامع پیرامونی) بود. درحالی که تقسیم کار ناشی از مناسبات بازار جهانی نظام سرمایه داری اقتصاد جوامع پیرامونی را به اقتصاد جوامع مرکزی که عمدتا کشورهای صنعتی اروپا بودند وابسته کرد. پیامدهای اقتصادی جنگ جهانی اول اقتصاد جوامع مرکزی را به اقتصاد ایالات متحده آمریکا که با بنیان های قوی اقتصادی، جنگ را به پایان رسانده بود وابسته کرد. نیاز اقتصاد اروپا به سرمایه های ایالات متحده برای بازسازی ویرانی های جنگ و نیاز اقتصاد جوامع پیرامونی به احیای اقتصاد جوامع مرکزی (اروپا) جهت انجام مبادله اقنصادی مواد اولیه با کالاهای ساخته شده موجب شد تا ایالات متحده کانون تحولات اقتصاد جهانی نظام سرمایه داری پس از جنگ جهانی اول شود و همه اجزاء تشکیل دهنده این نظام در مرکز و پیرامون به آن وابسته گردند. در چنین شرایطی بود که بروز بحران در اقتصاد ایالات متحده می توانست به صورت سونامی اقتصادی به اقتصاد تمامی جوامع مرکزی و پیرامونی انتقال یابد و بدین ترتیب بحران جهانی شکل گیرد. بحران اقتصادی 1929.م که در نتیجه سقوط ارزش سهام و اوراق بهادار در بازار بورس نیویورک آغاز شد، در نتیجه وجود چنین رابطه های اقتصادی شکل گرفت و ابعادی جهانی یافت. بحران پیامدهای اقتصادی متفاوتی در جوامع مرکزی و پیرامونی به همراه داشت و همچنین واکنش های متفاوتی هم در این دو جوامع برای رفع مشکلات ناشی از آن بر انگیخت. مقاله پیش رو با طرح این پرسش که بحران اقتصادی 1929.م چگونه آغاز شد و چه پیامدها و واکنش هائی در جوامع مرکزی و پیرامونی به همراه داشت؟ به بررسی چگون