عباسیان پس از پیروزی نهصت شان، بدلایل مختلف اعتماد خود را به عناصر اصلی در به قدرت رسیدن (ایرانیان و اعراب) از دست دادند و به همین دلیل به عنصر ترک بخاطر جنگ آوری و همچنین توانایی شان در دفع شورش ها گرایش پیدا نمودند. نفوذ واقعی ترکان که از دوره متعصم آغاز گردید، در ادامه آنچنان افزایش یافت که نفوذ و قدرت خلفای عباسی را حتی در بغداد تضعیف نمود، چنانچه در دیگر مناطق سلطه خلفا از بین رفته بود. ترکان زعامت امور را بدست گرفتند و حتی در تصمیمات دربار و خلیفه نقش تعیین کننده ای ایفا می کردند. این امر به فروپاشی روابط میان خلافت و دیگر ارکان سنتی قدرت (ایرانیان و اعراب) گردید و ﺧﻠﯿﻔﻪ، ﻣﻘﺎﻣﺶ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان رأس ﻫﺮم ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ از دﺳﺖ داد و تا جایی که در نهایت سقوط نهاد خلافت اجتناب پذیر گردید. این پژوهش با هدف بررسی تأثیر منازعات نژادی با تأکید بر حضور ترکان در ساختار سیاسی خلافت عباسی از 332-218 انجام شده است. بررسی زمینه هایی که منجر به اتخاذ این سیاست از سوی معتصم گردید، پیامدهایی خواسته و ناخواسته ی آن را با تکیه بر داده های تاریخی مورد سنجش و ارزیابی قرار خواهد داد تا از این رهگذر، تصویر روشنی را از کامیابی ها و ناکامی های خلفا و شکست سیاست یادشده به دست دهد.