خوشنویسی شکسته نستعلیق سومین خط از خطوطی است که حاصل ذوق و قریحه هنرمندان ایرانی است. چنانکه در اکثر متون آمده است: خط شکسته نستعلیق در قرن یازدهم هجری به شکلی قاعده مند و مستقل، ظهور کرد. آنچه در بیشتر پژوهش ها آمده است، بحث در باب دوره ای است که این خط به شکلی مستقل ظاهر شده و هنرمندان شاخص و برجسته ی آن پا به این عرصه نهاده اند و از آنچه ما قبل این دوران بوده است، اطلاع چندانی در دست نیست. از حیث تفکیک سبک، با اینکه بیش از پنج قرن از تطور و شکل گیری این هنر می گذرد، سبک های خط شکسته از هم متمایز نشده اند و مبانی شناسایی سبک ها در این خط آشکار نشده است. در پژوهش های سبک شناسی، سبک را به دو گونه سبک شخصی و سبک عمومی (دوره ای) دسته بندی می کنند. سبک شناسی عمومی به وجوه مشترک که سبک در یک دوره خاص دارد، توجه می کند و این اشتراکات را بررسی می نماید. در سبک شخصی، ویژگی های فردی و روانی صاحب اثر مورد بررسی قرار می گیرد. «لئو اشپیتزر» از سبک شناسانی بود که سبک را در گرو شناخت روحیات و ویژگی های فردی می دانست. در رویکرد سبک شناسی اشپیتزر، توجه اصلی به مؤلف و چگونگی تکوین اثر ادبی اوست. از این رو، رویکرد وی به «سبک شناسی تکوینی» نیز مشهور شده است. وی سه مرحله را در روش سبک شناسی خود مطرح کرده، این سه مرحله عبارتند از: 1_ یافتن ویژگی های سبکی: سبک شناس نخست باید اثر هنری را مکرر بخواند تا با آن مأنوس شود تا آن جا که یک یا چند ویژگی خاص تکرار شونده را در آن پیدا کند (از طریق انس و کشف شهود). 2_توضیح و تفسیر و ویژگی های سبکی: سبک شناس باید میان ویژگی های تکرار شونده سبک با روحیات فردی و جهان بینی مؤلف ارتباطی پیدا کند. 3_ تایید و تفسیر: سبک شناس در مرحله ی پایانی باید دوباره به متن باز گردد تا الگوهایی را برای تأیید درستی و اصالت آن کشف شهودی خود پیدا کند. در این پژوهش به سبک شناسی خوشنویسی شکسته نستعلیق با استفاده از الگوی اشپستزر می پردازیم، با توجه به اینکه تا کنون مبانی سنجش و شناسایی، تفکیک سبک ها در این هنر مشخص نشده است و برای آنکه بتوانیم تغییرات سبکی آینده خوشنویسی شکسته نستعلیق را ارزیابی و تصور کنیم، ضرورت چنین پژوهش هایی اجتناب ناپذیر است.