این جشنواره در روزهای 7 الی 9 خرداد سال 1394 در جنگل های بولای مازندران برگزار شد. من در این جشنواره یک اثر هنر با عنوان «مرگ مؤلف» ارئه کردم که جزو هنرهای مفهومی محسوب می شود. این اثر، حاصل یک اجرای سه مرحله ای بود که به سبب معنایی در یک مسیر تکاملی طولی قرار داشتند. هدف اصلی، درگیر کردن مخاطبان از سطوح مختلف با لایه های معنایی کار بود. تصویر کلی سه مرحله اثر از سنگچین یک گور پوشیده شده با پارچه ای سفید رنگ، یک صندلی قرمز و تشتی بنفش رنگ حاوی صفحاتی از یک کتاب، و نهایتا 2 درخت تِلکا و بلوط که از شاخه های آن ها صفحات شسته شده همان کتاب آویزان شده بود، شکل می گرفت. سنگچین قبر در پای سنگی بزرگ قرار داشت که درون آن بوسیله پارچه ای سفید رنگ پوشیده شده بود. مخاطب می توانست با دراز کشیدن روی پارچه، بیانیه هنرمند را بخواند. در متن بیانیه آمده بود: «اکنون تو بر روی ریشه های یک درخت خوابیده ای. موجودی که پیش از تو و من در این جهان بوده و اگر ما بخواهیم، خواهد بود. برای جسم و روح و اثر یک مؤلف که سالیان سال بر روی برگه های کاغذی نوشته و آفریده، چه چیز بهتر از رهایی بر ریشه های یک درخت. جایی که شاید زمین و ریشه ها، ذره های وجودشان را به کاغذی منتقل کنند که سال ها بعد، شاعری جوان، بر روی آن از عشق بنویسد. ساعت پنج عصر، لطفا بیا، و بر گور من سنگی بگذار. مولف» در این حالت، مخاطب می توانست با استفاده از یک هدفون که از دل زمین خارج می شد، به یک موسیقی گوش بدهد که آن را از ترکیب صداهای از دست رفته جنگل بولا ساخته بودم؛ صدای چشمه و رود و دارکوب. مرحله دوم اثر، نشستن روی یک صندلی قرمز رنگ و شستن اوراق کتاب تالیفی من بوسیله سیم ظرفشویی در یک تشت بنفش و آویختن آن ها بوسیله گیره های لباس به شاخه های درختان رسته در مجاورت سنگ بود. برخی مخاطبان هم در این روند شرکت کردند. یک سویه معنایی اثر در فرآیند شستن کتاب، همراستا با بیانیه و اشاره ای بود به این بیت از حافظ که: «بشوی اوراق اگر همدرس مایی.....که حرف عشق در دفتر نباشد». سویه دیگر، زدودن جوهرها و مواد شیمیایی استفاده شده برای چاپ کتاب بود که باید از روی اثر پاک می شدند. بخش سوم، مراسم مرگ و تدفین مولف در ساعت 5 عصر بود که در بیانیه به آن اشاره شده بود و بطور نمادین، انجام شد. بازدیدکنندگان با مشارکت در اثر، به کفن کردن و دفن من پرداختند و