پدیدههای مرتبط با علوم انسانی و به تبع آن مبانی نظری هنر به دو شکل درون متنی و برون متنی تحول پیدا میکنند. شکل اول به عمیقتر و دقیقتر شدن یک پدیده و مسائل مرتبط با آن کمک نموده و شکل دوم، موضوع را توسعه داده و به کارکردهای آن میافزاید. متأثر از شکل دوم این تحولات، شاخهی جدیدی از مطالعات تطبیقی در هنر با عنوان مطالعات بیناهنری، رویکرد شناختی تازهای را ارائه میکند که به شناخت و تبیین شباهتهای رسانههای هنر، چگونگی تعامل بین آنها و عبور از مرز بین رسانهها توجه دارد. این پژوهش تحلیلی نظری و تطبیقی بر مسئله اصلی خود، یعی تبیین تحولات و دستاوردهای رویکرد جدید مطالعات تطبیقی است. هدف این مقاله گشایش مدخلها و مسیرهای جدید پژوهش و آفرینش در ساحت هنر است. نتایج بررسیهای انجام شده در این پژوهش نشان میدهد تحولات جدید مطالعات تطبیقی در هنر با بررسی و قیاس آثار هنری رسانههای مختلف، به نقطهای رسیده که تمایل دارد از مرزبندی بین رسانههای هنری عبور کرده و نهایتا همه آنها را صرفا اثر هنری بنامد و از این مسیر در قیاس بین هنر و ناهنر، گزارههایی را برای تعریف ماهیت «هنر» در نسبت با شیوهی تجربه آن ارائه کند.