افسانه های محلی و داستان های پریان با استفاده از نماد ها و کهن الگوها سبب و توضیح دهنده کنش و واکنش های فردی و گروهی در یک جامعه اند. این مقاله به روش توصیفی و تحلیل روایت و با رویکرد تطبیقی به دو افسانه مشابه «زشت و زیبا» از فرهنگ اروپایی و «شاه مار» از فرهنگ ایرانی می پردازد. سؤال پژوهش آن است که در دو روایت مطالعه شده، چه چیزی به منزله کمال مطلوبِ زن در عبور از گذر تکاملی دخترانگی به زنانگی به واسطه ازدواج تبیین شده است؟ برای رسیدن به پاسخ، با استفاده از مضمون «گذر» در آرای جان هینلز و تبیین ازدواج به مثابه «گذر تکامل زناشویی» بر اساس نظر جوزف کمبل درباره سیر تکاملی قهرمان های اسطوره ای، وضعیت قهرمان زن دو افسانه در مرحله گذر زناشویی مطالعه و تحلیل شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد تکامل قهرمان داستان «دیو و دلبر» گذر از وضعیت دخترانگی به زنانگی به واسطه عشق و وصال با موجودی دیو صورت است که زیباییِ حقیقی پنهانش پس از تجربه عاشقانه آشکار می شود و داستان به انتها می رسد. اما در داستان «شاه مار» عشق و وصال زمانی شکل می گیرد که ماهیت انسانیِ دیو آشکار می شود و این نقطه، آغاز فرایند تکامل نهایی زن یعنی پذیرش نقش مادری است و حفظ عشق و ازدواج اهمیت اصلی و کمال نهایی معرفی می شود.