نظریه پردازان علوم سیاسی و روابط بین الملل در سال های پایانی قرن بیستم با هدف رفع نقاط ضعف نظریه های واقعگرا و آرمانگرا، خواهان توجّه به عناصر فرهنگی و هویتی برای بررسی و تحلیل رفتار بازیگران عرصه سیاست شدند. در این چارچوب، نظریه پردازان سازه انگار روی هویت، عناصر شکل دهنده آن، چگونگی ایجاد و تاثیر آن بر رفتار بازیگران تمرکز کردند. با توجّه به این دیدگاه، مقاله حاضر به دنبال بررسی رفتار نخبگان سیاسی کشور قرقیزستان در دوران پس از استقلال این کشور می باشد. با پذیرش این دیدگاه، در این مقاله بررسی خواهیم کرد که دولت قرقیزستان که برای نخستین بار در تاریخ، به عنوان یک موجودیت ملّی مستقل مطرح شده بود، چه انتخاب هایی را برای تعریف هویت ملّی خود پیش رو داشت و چرا یکی از آنها را برگزید. در این مسیر سه آبشخور اصلی شکل دهنده هویت قرقیزها شامل پیوندهای قبیله ای و تاریخ اسطوره ای پیش از اسلام؛ اسلام و در نهایت نقش عامل اسلاو از دوران تزاری تا شوروی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در نهایت، با بررسی هر سه مورد به این نتیجه می رسیم که دولت قرقیزستان با توجّه به میراث به جا مانده از شوروی و اوضاع منطقه و جهان و البته روحیات رهبران خود، اسطوره های کهن قرقیز را به عنوان سنگ بنای هویت جدید ملّت خود برگزیده و از میان این اسطوره ها حماسه مناس را به عنوان نماد یک قرقیز مورد تبلیغ قرار داده است.