مسئله هسته ای تهران به عنوان پیچیده ترین موضوع سیاسی بین المللی تهران پس از جنگ هشت ساله، سیاست های اِعلانی و اِعمالی گوناگونی را از سوی بازیگران سیاسی متبادر ساخته است. اهتمام اصلی این پژوهش، کشف منطق سیاسی و سنجش رفتاری بازیگران می باشد. تقابل ادراک و تفاوت سطح بین تهران و غرب از سیاست هسته ای به عنوان فرضیه اصلی نگاشته جاری می باشد. در حالی که از منظر اعلانی، تهران منطق سیاسی هسته ای خود را با پارادایم هنجاری و همسازی با رژیم بین المللی تشریح می نماید، از منظر اِعمالی با پارادایم امنیتی و ژئوپلیتیک منازعه گرای منطقه ای تفسیر می کند. هم چنین، منطق سیاسی غرب در سطح اعلانی با پارادایم امنیت، تهدید و تولید بازدارندگی و در سطح اعمالی با الگوی هنجاری و رژیم بین المللی و محدودیت حداکثری برای ایران و جلوگیری از ظهور بازیگران هسته ای جدید خوانش پیدا می کند. از سوی دیگر، در حالی که ایران سیاست های هسته ای را در سطح منطقه ای و فرا منطقه ای و تولید بازدارندگی تبیین می نماید، غرب سیاست های هسته ای تهران را در سطح بین المللی و به عنوان نظم ریز بین الملل تلقی می نماید. بدین ترتیب، پژوهش حاضر با کاربست تئوری مدیریت منازعه و روش شناسی تحلیلی- مقایسه ای به سنجش فرضیه می پردازد. بر اساس یافته های پژوهش، پایایی دیپلماسی قدرت محور، و نسل نخست مدیریت منازعه و عدم گذار به سوی نسل دوم مدیریت منازعات، مسئله هسته ای تهران را به چالش بین المللی تبدیل ساخته است.