توازن قوا میان بازیگران اصلی همواره یکی از مؤثرترین عوامل در شکل دهی به رفتار کنشگران در سطح منطقهای و بینالمللی بوده است. در واقع، قدرتهای جهانی از گذشته تاکنون همواره تلاش نمودهاند با کسب برتری در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی توازن قدرت را به نفع خود تغییر دهند. گاه این تلاشها جنبه ایجابی داشته و گاه نیز به شکل سلبی و از طریق جلوگیری از افزایش قدرت رقبا صورت می گرفته است. در این راستا، منطقهی خزر از جمله مناطقی است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی زمینهساز نوعی توازن قدرت در سطح منطقهای بوده است. منطقه خزر به لحاظ جغرافیایی شامل بخشهایی از آسیای مرکزی و قفقاز است که از هزاران سال پیش محل تمدن اقوام و تمدنها بوده است. این منطقه که در طول دوران جنگ سرد در سرحد قلمرو نفوذ قدرتهای برتر بری و بحری قرار داشت، فقط از حیث مسائل ژئواستراتژیک برای قدرتهای غربی اهمیت داشت و آنها با امضای پیمانهایی نظیر سنتو با متحدان منطقهای خود در صدد ممانعت از نفوذ ایدئولوژی کمونیسم به داخل کمربند ریملند در حوزه نفوذ شوروی بودند. اما پس از جنگ سرد، با خلاء ژئوپلیتیکی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حاصل شد، شاخصهای ژئوپلیتیکی جدیدی در منطقه خزر آشکار گردید که برای قدرتهای جهانی اغوا کننده بود. از جمله این شاخصها میتوان به اهمیت یافتن منابع انرژی و مسیرهای حمل و نقل آن، درگیریهای قومی، مذهبی، محیط زیست و رژیم حقوقی دریای خزر اشاره نمود. بنابراین، سوال پژوهش آن است که ژئوپلیتیک خزر چه نقشی بر فرایند توازن قدرت در منطقهی خزر ایفاء نموده است؟ در پاسخ به این سوال، فرض پژوهش آن است که مولفههای ژئوپلیتکیِ خزر الگویی از رقابت را بین قدرتهای درگیر در منطقه به وجود آورده و با به هم زدن تعادل ژئوپلیتیکی، روندهای متعارضی را در منطقه شکل دادهاند.