قدرت های بزرگ به منظور تأمین منافع ملی و نیز تسلط بر مناطق ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک جهان، با قدرت های منطقه ای متحد می شوند. ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت بین المللی با اسرائیل در منطقه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک خاورمیانه دارای اتحاد منحصربه فرد می باشند، به گونه ای که این مسئله به عنوان یکی از موضوعات بحثبرانگیز در روابط بینالملل تبدیل شده است. در این مقاله در پاسخ به ماهیت و چرایی روابط گام به گام آمریکا و اسرائیل و تبدیل آن به روابط ویژه، سه متغیر و فرضیه مورد بررسی قرار گرفت: پیشینه تاریخی، ارزشها و فرهنگ مشترک؛ و نیز تأثیر گروههای لابی یهودی بر تصمیمات سیاست خارجی آمریکا، به عنوان فرضیه های رقیب و با استناد به موارد گواه نشان داده شده است که این مؤلفه ها به تنهایی نمیتوانند پاسخ منطقی و قانعکننده به چرایی روابط منحصر به فرد میان آمریکا و اسرائیل تلقی شوند. بنابراین، فرضیه اصلی تحت عنوان «منافع استراتژیک مشترک» که براساس نظریه نئورئالیسم در شاخصه های مختلف سیاسی و نظامی تدوین شده است، نشان می دهد که «متحدان استراتژیک» در به حداکثر رساندن منافع ملی خود از روش های مختلف نرم افزاری، سخت افزاری و یا ترکیبی از آنها که اصولاً در تضاد با منافع دولت های خاورمیانه است، استفاده می کنند. همکاری تسلیحاتی دو دولت موجب شده است خاورمیانه هم اکنون بزرگ ترین مسابقه تسلیحاتی جهان را به خود اختصاص دهد. یافته های علمی پژوهش ما این است که میزان استحکام «اتحاد استراتژیک میان آمریکا- اسراییل» و «انشقاق و ناامنی میان دولت های منطقه خاورمیانه» دارای ارتباط معناداری است. راهکار برای دولت های خاورمیانه جهت خروج از وضع موجود می تواند بر پایه استراتژی «موازنه تهدید» استوار شود. در نهایت، نقش ایران در شکل دهی به این رویکرد، با اهمیت ارزیابی شده است.