متخصصان علوم روابط بین الملل با داشتن قرائت ساختارگرا و کلان نگر، در تلاش برای فهم رخدادهای سیاسی هستند. چنین رویه ای ملهم از منظومه شناختی نظریه های روابط بین الملل است که با معرفت شناسی تعمیم انگار، هستی شناسی ساختارگرا و روش شناسی تک ساختی، جهد بلیغی برای تحلیل تحوّلات نظام بین الملل می کند؛ اما ناگفته پیداست که جنس، نوع، محیط و ماهیت تحوّلات سیاسی باعث شد تا خوانش های گوناگونی از آن ها ارائه شود که هر یک از این قرائت ها، مدعی ارائه تحلیلی درست و بهینه از اتفاقات سیاسی در سطح بین الملل هستند. به گواه تاریخ، هر یک از قرائت های نظری در یک برهه زمانی به عنوان یک پارادایم در میان علمای روابط بین الملل مورداستفاده واقع شد. درواقع، علاوه بر شکاف بین دانش سیاسی و واقعیات موجود در عرصه سیاست بین الملل، حرفه ای شدن دانش سیاسی، تحوّلات نهادی در علم سیاست و روابط بین الملل و روشمندی و تخصّصی شدن مطالعات باعث رشد نظریات گوناگون در روابط بین الملل شده است. مزید بر آن، مشاجرات روش شناختی بین علمای روابط بین الملل و درک متفاوت آن ها از تحوّلات مستحدث، ضمن تحکیم جایگاه رشته روابط بین الملل، مقبولیتی برای قرائت های نظری مختلف به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم به وجود آورد. به سخنی پیداتر، رشته روابط بین الملل و نظریات موجود در نیمه اول قرن بیستم، بیشتر به عنوان یک موضوع برای مفسران غیرآکادمیک و روزنامه نگاران محسوب می شد. تنها با انقلاب رفتاری دهه های 1950 و 1960 در روابط بین الملل، تحلیل تحوّلات سیاسی از منظر نظریه های مختلف به یک ضرورت عمل گرایانه و دانشورانه برای علمای روابط بین الملل تبدیل شد. کتاب حاضر به عنوان یک منبع درسی برای دانشجویان رشته های روابط بین الملل، علوم سیاسی و مطالعات منطقه ای، درصدد ارائه فهم نوینی از نظریه های موجود در روابط بین الملل، سنجش وزن تحلیلی آن ها و نسبت سنجی نظریات است. به بیان دیگر، با تلاش برای بیان وجوه هستی شناسانه و معرفت شناسانه نظریات مختلف در روابط بین الملل، به بررسی شأنیت و قوّت تحلیلی آن ها می پردازد. مزید بر آن، در نسبت سنجی کیفی نظریات، کمبودها و انتقادات وارد بر آن ها را هم مطمح نظر قرار می دهد. طبق این امر، کتاب حاضر ضمن تلاش برای آزمون تحوّلات سیاسی بر مبنای نظریات روابط بین الملل از یک سو و بررسی کارکردهای تحلیلی آن ها از سوی دیگر،