بیوتروریسم به مثابه یک رفتار ضد-امنیتی، مولود پسا-فرآیندهای جهانی شدن و انقلاب ارتباطات- اطلاعات، می باشد که تهدیدات نرم امنیتی برای جوامع انسانی، ساختارهای حکومت های ملی و امنیت بین الملل به بار می آورد. طبق چنین فهمی، تقدیس سیاست مرگ و گفتمان نفرت- ارعاب به مثابه شالوده رفتار بیوتروریستی، باعث شد تا قرن بیست و یکم به مثابه دوران گذار از عصر اطلاعات به عصر تروریسم تلقّی شود. با توسعه مطالعات و فنون بیولوژیک، پیوند بین قدرت و دانش به یک موضوع ژانوسی بدل شد که علاوه بر مصارف پزشکی، برای اهداف سیاسی هم به کار می رود. هم افزایی کارکرد دیالکتیکی بیوتروریسم با رشد منابع مالی-فنی، سازمانی-لجستیکی و کاهش انزوای سیاسی- ایدئولوژیک، آن را به یک پدیده راهبردی امنیتی بدل ساخت که اثرات تأخیری آن ضمن عدم تجهیز شناختی بازیگران نظام بین الملل، به تلاشی جهت افزایش چانه زنی سیاسی بدل شده است. طبق این فهم، در پژوهش حاضر این سؤال اصلی مطرح می شود چه رابطه ای میان بیوتروریسم و امنیت و یا حوزه سلامت و حوزه سیاست وجود دارد؟ فرضیه پژوهش با تأکید بر همسبتگی منفی بین بیوتروریسم و امنیت، رشد یکی را ملازم با کاهش دیگری می پندارد. از این رو، بر اساس داده های پژوهش حاضر، تکمیل زنجیره نهادی سیاست پزشکی و فهم سیاست به مثابه پزشکی سیاسی به عنوان راهکار پیشنهادی پژوهش جاری است که با امنیتی سازی سلامت و پزشکی سازی امنیت، ضمن رشد امنیت جامعه ، منجر به تکثیر نیروهای اجتماعی سلامت در سیاست بین الملل می شود. نگاشته جاری با روش تحلیلی و تئوریک مسئولیت حفاظت و مدیریت منازعات به آزمون فرضیه جاری می پردازد.